loading...

غمکده

....

بازدید : 220
جمعه 1 آبان 1399 زمان : 5:38

#

بازدید : 225
پنجشنبه 30 مهر 1399 زمان : 13:39

همیشه دلم میخواسته اینو به خیلیا بگم اگه فکر میکنیدیه درصد احتمال داره نتونید فرزندی که در اینده خواهید داشت رو خوشبخت کنید لطفا بچه دار نشید
یکم حرفم بی رحمانست و پر از نامردیه ولی به قران اگر یکم فکر کنید عین حقیقته و خیلی درسته
صرفا همه چی با‌ی بچه اوردن درست نمیشه ...
اگ قابل تغییرید خودتون و تغییر بدید بعد اقدام کنید اگرم نیستید لطفا بیخیال بچه اوردن شید
بعضیا از جمله بابامو مامانم فکر میکنن چون وضع مالیشون خوبه و به اصطلاح خودشون دستشون ب دهنشون میرسه و هر چی بخواییم فراهمه برامون ،ب خودشون اجازه بچه دار شدن میدن تا اتفاقی هم بیفته میگن مگ ما چی کم گذاشتیم؟
مگ همه چیز پوله ؟نه واقعا تو این‌ی مورد همه چیز پول نیس !!!
هیچ بچه‌‌‌ای تا طاقتش واقعا تموم نشه این حرفا رو نمیزنه ،ولی من میگم چون دیگه نمیتونم تحملشون کنم ,اگ نگم خفه میشم
مادر پدر من خیلی خوبن اما برای زندگی مشترک با خودشون
نه برای زندگی با بچه‌هاشون !
با کلی افکار پوسیده قدیمی‌واقعا تو این دوران نمیشه زندگی کرد ...
من الان ک دارم اینا رو مینویسم از هر چی دین و مذهبه حالم بهم میخوره ،از اینکه بابام میگ نماز بخونید عصبی میشم از نماز متنفر میشم از هر چی اونا میگن هر کاری میکنن بدم میاد..
من آدم بی دین و بی خدایی نبودم ولی فکر میکنم با این فرمون بریم جلو کم کم میشم ...همونطوری ک الان ب زور نمازامو میخونم و یکی در میون !
هر چی تو خونه میگم میگن نگو ناشکریههه...
غلط کردید ک گفتید حرف زدن ناشکریه. هر کی میتونه هر جور دوس داره با خداش حرف بزنه مگ خدا هم مثه شما کوته نظره؟اگ اینجوری باشه ک نیست ارزش پرستیدن نداره ولی اطمینان دارم ک خدایی ک من میپرستم با شما خیلی فرق داره و ارزششو داره ...
چرا منو بدنیایی آوردین ک هیچ چیزش حسابی نداره ؟شما محکومید ...من بالاخره شما رو بازخواست میکنم و روزی باید تقاص پس بدین بخاطر تمام ظلمایی ک کردید و نفهمیدید دارید منو نابود میکنید...
نفهمیدید دلیل شب بیداریم چیه ؟
همش گفتین بخواب چ مرگته ؟بخواب برا سلامتیت خوب نیس،چ خبره سرت همش تو گوشیته ،پاشو این کارو کن ،با فلانی نگرد با فلانی نرو!
هیچوقت منطقی نداشتید ک اصلا بشه باهاتون حرف زد ...
اگرم اعتراضی کردم که چرا گوش نمیدید چرا نمیفهمد ؟
گفتید برو به همون کسایی ک میفهمن بگو!
منو شکستید و نابود کردید ، شما منو له کردید ،خواسته یا ناخواسته ،هیچوقت فرصت فهمیدن ب خودتون ندادید ..
من حلالتون نمیکنم !شما ک معتقدید ب حلال و حرومتون ،شما ک مراعات میکنین مال حروم وارد زندگیتون نشه ..
بخدا دل بچتون رو خون کردید ،همون خدام گفته حق الناس و نمیبخشه ...
میگن چرا دوباره برا کنکور نمیخونی؟؟؟؟؟
مسخرس دوباره بخونم ک چی بشه؟ همون عصاب خوردیا ؟همون دعواها ؟همون تحقیرا؟
نه دیگ نمیکشم ،هر چی بشه میرم ،فقط دعا میکنم ازتون دور شم دیگه ام بر نگردم پیشتون !
خونه برای من هیچوقت بوی زندگی نداده همیشه بوی ترس و نگرانی داده ...
بعضی وقتا با خودم میگم اگ ازدواج کنم شاید خوب شه ...
ولی وقتی میبینم معصومه رو ک تن ب ازدواجی داد ک شماها براش تعیین کردید صرفا برای فرار از دستتون گیر یه دیو افتاد پشیمون میشم!
نمیتونمم با کسی دوست باشم چون حال کسی غیر خودمو ندارم ..
بخاطر شماها شدم یه آدم عقده‌‌‌ای با کلی اختلالات روانی که نمیتونم حتی با کسی صمیمی‌شم و تو جامعه ب تنهایی زندگی کنم !
همیشه حسرت رابطه خوب خانواده‌های دیگرو با بچه‌هاشون خوردم ،نحوه برخورد مامانمو با خودم و نحوه برخورد کردن مادرای دیگ با دختراشون ک مقایسه می‌کنم ،همیشه مایه خجالتم بوده ...

چرا بدنیام آوردین لعنتیا؟کاش میشد این حرفا رو به خودتون بزنم!
قبلا خیلی کتمان میکردم اینا رو ،من از لحاظ روحی ضربه خوردم واقعا که الان وضع زندگیم این شده ،از افسردگی دوس ندارم از جام بلند شم برم بیرون اصن !دوس ندارم با کسی حتی دوستای جون جونیم بیشتر از یه ربع بحرفم سریع میگم ببخشید من کار برام پیش اومده ...
دوس دارم تنها زندگی کنم ،از دستشون خلاص شم...
اصن دوس دارم زندگی نکنم ،چرا نمیتونم تمومش کنم این تکرارِ بی فایده یِ مزخرفو!
انقدر لجباز شدم نسبت بهشون ک هر چی بگن من عکسش رو انجام میدم،اگ بگن ماست سفیده از لجشون میگم نه سیاس !

بازم میگم مامان بابای من آدمای بدی نیستن و نبودن و هرگزم انتخاب و ازدواج غلطی نداشتن چون مکمل‌‌ان‌،تنها گناهشون بچه دار شدنشون بود چون نمیفهمن ماهارو ،درک نمیکنن الان 20 سال پیش نیس...
الان فرق داره ،قرار نیس هر اتفاقی برا شما افتاده ماهم تجربش کنیم ...
مشکلشون اینه اصلا فکر نمیکنن به اینکه دل شکستهِ بچه‌هاشون با پول ترمیم نمیشه !
نمیفهمن آرامش روانی فقط دعوا نکردن مادر و پدر تو خونه نیس !
نمیفهمن چقدر سخته برا دخترشون ک الان 19 سالشه به جای اینکه این حرفا رو به خودشون بزنه باید با شرم تو فضای مجازی بگه که اصن نمیدونه درسته کارش یانه !
شاید باید این عقده رو هم مثه تموم عقده‌هام ب گور میبردمو جایی نمیگفتمش ولی نمیدونم چرا نوشتمش !
بخدا مامان بابامو خیلی دوس دارم حاضر نیستم هیچ اتفاقی براشون بیفته ولی خسته شدم از افکار پوسیدشون و طرز برخوردشون با خودم ! خدایا منو ببخش شاید این مشکله منه! من دوسشون دارم میدونم ک خوبن فقط خسته شدم !
چیزی قرار نیس درست بشه و یه روزی همه چیز تموم میشه ..
من منتظر اون روز میمونم که علی رغم همه‌ی زخمایی ک تو قلبم دارم آرومه آروم با ملافه‌ی سفیدم تو یه خاک سرد و نمور به خواب ابدیت میرم...

+خدایا حالا ک خالی شذم ،حالا ک یکم حالم بهتر شد ،ازت عذر میخوام ،شاید ناراحتت کرده باشم با حرفام !

من کی باشم ک بخوام مامان بابام رو محاکمه کنم ؟فقط گفتم چی تو دلمه ک خالی شم ،نمیخوام هیچکسی رو قضاوت کنم ،

حتما دلیلی دارن برا رفتاراشون ک تو میدونی فقط ...نگهشون دار برام چون طاقت دوری شونو هم ندارم حتی!!

من انقدر صبر میکنم تا خودِ خودت یه روز بغلم کنی و همه‌ی دلتنگیامو و زخمامو خوب کنی

نسرين ستوده در زندان قرچك
بازدید : 388
چهارشنبه 29 مهر 1399 زمان : 21:38

تعداد صفحات : 2

آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی